خاك هر شب دعا كرد تا انسان شد....
نوشته شده توسط : مريم

سالها پيش از اين
زير يک سنگ گوشه اي از زمين
من فقط يک کمي خاک بودم همين
يک کمي خاک که دعايش
پرزدن آنسوي پرده ي آسمان بود
آرزويش هميشه
ديدن آخرين قله ي کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدارا صدا کرد
يک شب آخر دعايش اثر کرد
يک فرشته تمام زمين را خبر کرد
و خدا تکه اي خاک را برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توي دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توي دست خدا نور شد
پر گرفت از زمين دور شد
راستي
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهي اوقات
اينهمه از خدا دور هستم!!!

يك حرف كوچولو يك نتيجه بزرگ:

چرا؟؟؟؟؟ واقعا چرا از خدا دوریم؟؟؟اصلا تا به حال بهش فک کردیم؟؟!!!!

بچه ها ،خدا خیلی مارو دوست داره ،عاشق ماست...

دکتر شریعتی میگهخدا

،انسان را

 برای تنهاییش آفرید...

پس تنهاش نذاریم...

 

 

يا علي

نظر يادتون نره دوستاي خدايي





:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 26 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: